عکس ashe doq

ashe doq

۲۸ آذر ۹۹

زنی را می شناسم من که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق میخواند نگاهش ساده و تنهاست، صدایش خسته و محزون، امیدش در ته فرداست

زنی هم زیر لب گوید: گریزانم از این خانه ولی از خود چنین پرسد: چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟

زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند

زنی خو کرده با زنجیر زنی مانوس با زندان تمام سهم او اینست نگاه سرد زندانبان

زنی را می شناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر

زنی با فقر میسازد، زنی با اشک میخوابد، زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند

زنی واریس پایش را، زنی درد نهانش را ز مردم میکند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی ،چه بدبختی

زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد ...

‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
...